زندگی با ورود شهدا درفاطمیه تجدید می شود
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری صدای نایین، در هیاهوی شهر و غفلت زمانه، حضور شهدای گمنام در شهرمان مأمنی بود تا در لحظهای آرام با رستگان و پیوستگان وادی عشق خلوت نماییم و دمی به خود بیاییم، شهدای گمنامی که در ایام فاطمیه با دستان پرمهر و سخاوت مردم نایین مورد استقبال و تشییع قرار گرفتند.
انگار همین دیروز بود که مادران و پدران نایینی جگرگوشههای زندگیشان را به سوی مسیر حق برای امنیت مردم بدرقه میکردند و امروز همان مردم قدرشناس آمدند برای آنهایی که که روزی بند پوتینهای خود را محکم بستند و جانانه دفاع کردند، اما بیا، بیا و ببین و همنوا با شهدای گمنام شو، همانهایی که طبق گفته شهید آوینی هنوز طنین گریهها و سوز نالههایشان اروند، شلمچه، دوکوهه و فکه را فرا گرفته است.
در لابهلای خبرهای بد و ناامیدکننده امروز، برخی خواص و مفسدان اقتصادی که مدعی نشستن بر سر سفره انقلاب هستند و هر از گاهی بر پیکر این نظام چنگ می.زنند، ولی تنها افتخار ما و دلگرمی ما این شهدا هستند؛ نه مفسدان اقتصادی که چشم به طمع نابودی کشور بستند تا این کشور را از پای درآورند.
ای شقایقهای آتش گرفته، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد ،آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟
ای برادر و خواهرم بیدار باش که هنگام بیداری است، بهترین بندگان خدا که در اینجا آرام گرفتهاند، چندین سال در زیر آفتاب گرم و سوزان جنوب، ایام زمانه را به نظاره نشستهاند. آنان به مولایشان حضرت سیدالشهداء اقتدا نمودند که پیکر به خونآبهاش سه شبانه روز در بیابانهای تشنه نینوا….
روایت ما گزارش استقبال از شهدا نیست، قصه ما از مادر شهید مفقودالاثر حسین عرب بافرانی شروع شد، میگوید پسرم را برای خدا دادم و دیگر چشم انتظار آمدن فرزندم نیستم؛ مادرجان مگر میشود چشم به آمدن فرزندت نباشی! آری میشود وقتی دنبال شُهرتیم و پِی اسم و رسم و نام، غافل از این که فاطمه (س) گمنام میخرد، میخواهم پسرم گمنام بماند برای حضرت فاطمه(س)؛
آری گمنامی برای شهوت پرستها دردآور است، وگرنه همه اجرها در گمنامی است؛ تا آنجا که فرمودهاند: آنگونه در راه خدا انفاق کن که آن دست دیگرت هم با خبر نشود، بعضیها ما را سرزنش میکنند
که چرا مسئولان نمیتوانند جلو اختلاسگران را بگیرند؟ چرا شما طوری وانمود میکنید که ایران گل و بلبل است؟ و اگر این شهدا الان حضور داشتند نمیرفتند و… آنها نمیدانند که شهدا در گیر و بند این دنیا نبودند و به قول شهید آوینی هرکس که میخواهد شهدا را بشناسد داستان کربلا را بخواند؛
اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد و برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده.ایم ، نه یک بار نه دو بار … به تعداد شهدایمان، چه جنگ باشد و چه نباشد، راه من و تو از کربلا میگذرد باب جهاد اصغر بسته شد، باب جهاد اکبر که بسته نیست؛
امروز دنیای بدون شهادت و شهدا را تجسم کن! میشود بدون راهنما مسیری را طی کرد وقتی در ظلمات و تاریکی شب قدم میگذاری و برای پیدا کردن مسیر یک به یک به ستارههای آسمان خیره میشوی و به مسیرت ادامه میدهی، شهدا نیز همانند ستارگان راه را به ما نشان میدهند، شهید محمد امین کریمیان در وصیت نامهاش چنین نگاشته است:
پدر و مادر عزیزم! دنیا بدون شهدا و لگد کردن خون شهدا از مردن برای من سختتر بود وقتی برادر به برادر رحم نمیکند، حجابها به بهانه آزادی رعایت نمیشود، شکمها از حرام پر میشود و همه و همه، مهدی (عج) فاطمه را تنها گذاشتهاند؛
دیگر نمیتوانم دنیا را تحمل کنم، میتوان چنین نگاشت، زندگی به خون وابسته است و پیکر تاریخ بیخون خدا مردهای بیش نیست و سر مبارک امام شهید برفراز نی رمزی است میان خدا و عشاق، یعنی که این است بهای دیندار
مدتها است زمین انتظار گمنامان را میکشد تا بیایند و کربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینهساز ظهور باشند آنها آمدند و رفتند، فقط من و تو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم چرا که شهدا اصحاب آخرالزّمانی سید الشهدا علیه السلام هستند و پیام آنها عشق و اطاعت است و وفاداری، شهدا آمدند با یک پیام، که همواره پشتیبان ولایت فقیه و ایران عزیز باشید ایران سرزمین ما است برای سرافرازیاش بکوشیم.
امروز وظیفه و مسئولیت مسئولان و کسانی که لباس خدمت به مردم و نظام را بر تن دارند سنگینتر شد چرا که به گفته سردار رشید اسلام شهید علی میوهچین که خطاب به مسئولین میگوید از قدرت و مسئولیت خود استفاده غیر صحیح نکنید اما خطاب به مسئولین؛ فرمان رهبر معظم انقلابمان که همواره بر امید و وحدت مسئولین و مردم توصیه داشتهاند در کجای مسیر خدمتگذاری شما قرار دارد رهبری که می فرماید: از دو قطبیهای کاذب بپرهیزید، کسانی که مبانی و اصول اسلام و انقلاب و ولایت فقیه را قبول دارند برادر شما هستند؛ حتی اگر سلیقه متفاوتی دارند.
- نویسنده : حمیدرضا پوربافرانی