شهید یوسفعلی اشکستانی
شهید یوسفعلی اشکستانی
شهید یوسفعلی اشکستانی فرزند علی در تاریخ سوم خردادماه یک هزار و سیصد و چهل در روستای اشکستان نایین چشم به جهان گشود.

به گزارش گروه ایثار و شهادت پایگاه خبری صدای نایین، شهید اشکستانی در روستای اشکستان واقع در ۲۴ کیلومتری نایین در سال ۱۳۴۰ چشم به جهان گشود خانواده او خانواده ای مذهبی بودند ولی از نظر مالی قدرت چندانی نداشتند شغل پدرش کشاورزی توام با قالی شویی بود شهید دوران طفولیت و کودکی خود را در این روستا گذراند و تا شش سالگی در آنجا بود و چون امکانات تحصیلی در آنجا فراهم نبود پدرش او را برای کسب تحصیل به دهکده ای دور از آن به نام میرکان فرستاد و در آنجا به تحصیل پرداخت. تحصیلات ابتدایی خود را در آن دهکده آموخت پس از پشت سر گذاشتن تحصیلات ابتدایی چون در دهکده مذکور نمی توانست به تحصیلات خود ادامه دهد به شهر نایین رفت و دوران راهنمایی را در این شهر ادامه داد و بعد از پشت سر گذاشتن دوره ی راهنمایی به علت عدم توانایی کافی در همینجا به تحصیلات خود پایان داد و با همکاری پدرش مشغول به کار شد و از سن ۱۲ سالگی تا سن ۱۹ سالگی نزد پدرش مشغول کار شد او خیلی زود در این کار نحوه ی کار کردن را آموخت و با کار کردن نزد پدر خود در تامین معاش به پدر خود کمک بسیاری نمود و همچنین کار بسیار زیادی را از دوش پدر خود برداشت و مسئولیت آن را به دوش گرفت. در سن ۱۸ سالگی دفترچه آماده به خدمت خود را گرفت بعد از گرفتن دفترچه به خدمت مقدس سربازی رفت و ۳ ماه آموزشی را در شهر زابل گذراند پس از آن به اهواز منتقل شد بعد از چند ماه خدمت در اهواز به سوسنگرد و جبهه ی نبرد اعزام شد و در عملیات طریق القدس به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد.

 

قسمتی از وصیتنامه شهید:

سلام به رهبرکبیرانقلاب و درود فراوان به روان پاک شهیدان ، ای پدر و مادرم و ای برادرم و خواهرم: با شنیدن خبر شهادت من امیدوارم که در سوگ ننشینید و گریه نکنید که امیدوارم این شهادت باعث فخر شما در پیشگاه خداوند متعال باشد و از اینکه در دوران زندگی رنج فراوان به شما دادم مرا ببخشید .پدر گرامیم ، هرگز برای من ناراحت نباش ، از اینکه چند دفعه در طول زندگی شما را ناراحت نمودم ، امیدوارم که مرا ببخشید .و تو ای مادر مهربانم ؛ در روز قیامت در پیشگاه فاطمه زهرا (س) روسفید خواهی بود از اینکه مرا بزرگ کردی و شبهایی را بر سر بالینم تا صبح نخفتی و خیلی زحمتها و رنجها درباره ی من کشیده ای ، امیدوارم مرا ببخشی .

  • نویسنده : حمیدرضا پوربافرانی